سه گوش

نقد انیمیشن مرد عنکبوتی: سفر به دنیای عنکبوتی – Spider-Man: Into the Spider-Verse

انیمیشن مرد عنکبوتی: سفر به دنیای عنکبوتی - Spider-Man: Into the Spider-Verse

جمع کردن چندین و چند قهرمان ابرقهرمان گوناگون در کنار یکدیگر، این‌روزها یکی از جدی‌ترین طرح‌های داستانی فیلم‌های سودآورترین زیرژانر سال‌های اخیر سینمای هالیوود به حساب می‌آید. به این دلیل که مطابق با موفقیت‌های مارول، ثابت شده است اگر مردم حاضر باشند برای دیدن داستان «مرد آهنی» (Iron Man) یا «کاپیتان آمریکا» (Captain America)هرطور که هست خودشان را به سالن‌های سینما برسانند، اگر هر دوی آن‌ها را در یک فیلم قرار بدهید، احساس خلق‌شده در وجودشان دو برابر می‌شود! این فرمول، بدون شک توسط کوین فایگی و با برنامه‌ریزی‌های بلند و موفقیت‌آمیز او برای دنیای سینمایی مارول، شکل گرفت و هرچه‌قدر هم که استودیوهای بیشتری تلاش به بهره بردن از آن داشتند، بیش از پیش شکست‌های گاه و بی‌گاه‌شان باعث می‌شد همه دائما به تقلیدپذیر نبودن آن ایمان بیاورند. اما ماجرا در سادگی هرچه تمام‌تر، برآمده از این بود که اگر DC احساس کرد با قرار دادن چند سوپرهیرو شناخته‌شده کنار یکدیگر می‌تواند راهی طولانی را در عرض یک شب طی کند، مارول خیلی وقت پیش فهمید که مردم، وقتی از تجمع ابرقهرمانان در کنار یکدیگر حقیقتا به وجد می‌آیند که قبلا با تک‌تک آن‌ها، آشنا شده باشند. چرا که در فیلمی با این تعداد از شخصیت‌ها، اصلا وقتی برای پردازش و اضافه کردن جزئیات لازم به یک کاراکتر، وجود ندارد و همه‌چیز باید به شکل رخدادمحور و در سریع‌ترین و اکشن‌ترین حالت ممکن، جلو برود. اما چرا لازم است همه‌ی این‌ها را در ابتدای نقد Spider-Man: Into the Spider-Verse یا به عبارت بهتر، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین انیمیشن سال مرور کنیم؟

 

چون Spider-Verse یک تنه ثابت می‌کند برای خلق قصه‌ای عالی با حضور چندین و چند شخصیت محبوب، الزاما نیازی به آفرینش و پخش فیلم‌های جداگانه‌ی آن‌ها وجود ندارد. Into the Spider-Verse از این نظر، فیلم واقعا عجیبی است. فیلمی که درباره‌ی چندین ابرقهرمان و اتحادشان با یکدیگر قصه‌سرایی می‌کند و در عین حال تا آخرین ثانیه، اثری شخصیت‌محور، قدرتمند در عمیق و عمیق‌تر کردن کاراکتر و داستان‌گو، باقی می‌ماند.

در ظاهر، فیلم قصه‌ی دیوانه‌وار و عجیبی را یدک نمی‌کشد. همه‌چیز مثل خیلی از آثار علمی‌تخیلی دیگر، به این گره می‌خورد که به سبب باز شدن یک پورتال بین دنیاهای موازی، عنکبوتی‌های شش دنیا کنار هم جمع می‌شوند و برای بازگشتن به جهان خودشان، تلاش می‌کنند. آن‌ها کاراکترهایی متعلق به جهان و فضا-زمان خاص خودشان هستند، ظاهر خاص خودشان را دارند، از توانایی‌های مخصوص به خودشان بهره می‌برند و بنا به اتفاقات افتاده و مواردی که ما خیلی‌های‌شان را نمی‌دانیم، تبدیل به قهرمان اصلی دنیای‌شان شده‌اند. این‌جا هم در ظاهر، منهای نسخه‌ی میان‌سال و چاق‌تر پیتر پارکر و صد البته گوئن استیسی، دیگر ابرقهرمان‌های فرعی به هیچ عنوان در شخصیت‌پردازی، تبدیل به چیزی فراتر از جزئیات به کار رفته در طراحی ظاهرشان نمی‌شوند و اگر واقع‌بین باشیم، احتمالا بیننده اسم آن‌ها را هم در پایان اثر به یاد هم نمی‌آورد. ولی این موضوع، هیچ‌گونه آسیبی به داستان‌گویی Into the Spider-Verse نزده است. چرا که این فیلم نه درباره‌ی آن‌ها، که درباره‌ِ پسری نوجوان و علاقه‌مند به اسپایدرمن با نام مایلز مورالز است.

به بیان بهتر، برعکس همه‌ی فیلم‌های چندشخصیتی ابرقهرمانی که تک‌تک‌مان تا به امروز دیده‌ایم، ساخته‌ی جدید سونی یک پروتاگونیست واحد و تعیین‌شده دارد. قهرمانی با دغدغه‌های کاملا عادی و نوجوانانه‌اش که در جایی از دنیا که می‌خواهد نیست، خانواده‌اش او را درک نمی‌کنند و بعد از نیش زده شدن توسط عنکبوت هم در زندگی هیچ هدفی به جز تبدیل شدن به بهترین سوپرهیروی ممکن ندارد. حالا از جایی به بعد، پیتر بی. پارکر، گوئن استیسی، عمو ارون، پنی پارکر، اسپایدر-هم و اسپایدر-من نوآر، در حد و اندازه‌ی خودشان به داستان مایلز اضافه می‌شوند. این یعنی آمدن تک‌تک پنج عضو دیگر گروه اصلی به دنیای مایلز مورالز، بی‌معنی نیست و دقیقا از این برمی‌آید که داستان انیمیشن، فقط و فقط به او تعلق دارد. مثل همه‌ی فیلم‌های چندشخصیتی دیگری که کاراکتر اصلی را با شخصیت‌های فرعی متفاوت، تنفربرانگیز، دوست‌داشتنی و غیره، درگیر می‌کنند و به همین شکل، برای او دنیای بزرگ‌تری می‌سازند. نتیجتا Spider-Verse تبدیل می‌شود به نسخه‌ی ابرقهرمانی همان فیلم‌های عالی. نسخه‌ای که در آن تعداد زیادی از کاراکترهای فرعی مهم، ابرقهرمانانی هستند که پا به پای مایلز، به جنگ ویلسون فیسک و دار و دسته‌اش می‌روند.

تمرکز واضح فیلم روی یک قهرمان تعیین‌شده و قابل درک، سبب می‌شود که بفهمیم چرا هرکدام از کاراکترهای دیگر آن، نه کم یا زیاد، که دقیقا به میزان لازم پخته به نظر می‌آیند. مثلا اسپایدرمن نوآر، پنی پارکر و اسپایدر-هم، مطلقا موجوداتی هستند که اولا باید در نبردها تاثیر مثبت‌شان را بگذارند و دوما، از منظر افزایش تنوع بصری و شوخی‌های قرارگرفته در اثر، آن را یاری کنند. آن‌ها یقینا در تصویر بزرگی که از Spider-Verse و همه‌ی حرف‌هایش در ذهن‌مان ترسیم می‌کنیم، مکان سفت‌وسختی را برای خود در نظر گرفته‌اند و ابدا کاراکترهایی بی‌خاصیت یا اضافی به شمار نمی‌روند. اما در عین حال، اثر مستقیمی روی هسته‌ی این قصه یعنی مایلز مورالز هم ندارند. در عین حال، گوئن استیسی به اندازه‌ی دختر زیبا و شکست‌ناپذیری که مایلز در دنیای تاریک اطرافش او را به عنوان اولین دوست واقعی خود می‌بیند، وقت بیشتری را در فیلم دریافت می‌کند و حتی پیشینه‌ی داستانی بلندتری دارد.

او دیالوگ‌های بیشتری را به زبان می‌آورد، جدی‌تر از سه شخصیت قبلی نام‌برده در متن مبارزه‌ها دیده می‌شود و همراه پیتر بی. پارکر، جزو اولین اشخاصی است که مایلز در دوران پسا-قهرمان شدن، آن‌ها را کنار خود می‌بیند. یک درجه بالاتر از او هم می‌شود پیتر بی. پارکر. یک استاد مشکل‌دار چاق‌شده‌ی غمگین و افسرده، که به مایلز روش قهرمان بودن را می‌آموزد و در جایگاهی پدرگونه برای او می‌ایستد. و کافی است بعد از دیدن Spider-Man: Into the Spider-Verse، کمی به همین پیتر پارکر، سکانس‌های مهمش در فیلم و شخصیت‌پردازی صورت‌گرفته برای او فکر کنید، تا بفهمید چرا می‌توان گفت اثر سونی پیکچرز، واقعا به مقدار لازم روی همه‌ی کاراکترهایش وقت می‌گذارد. برخلاف تمام فیلم‌های ابرقهرمانی دیگری که مشخصا، تمام تلاش‌شان را به کار می‌بندند تا زمان‌هایی کم‌وبیش برابر را تحویل مهم‌ترین سوپرهیروهای‌شان بدهند. آیا این به معنی بهتر بودن Spider-Verse نسبت به تمام آن فیلم‌ها است؟ نه. ولی حداقل مترادف با تکراری نبودنش است.

البته به اشتباه فکر نکنید که نکات مثبت مورد اشاره، Into the Spider-Verse را از داشتن برخی ضعف‌ها مصون می‌دارند. یکی از جدی‌ترین مشکلات فیلم که متاسفانه در اکثر دقایقش هم برطرف نمی‌شود، خالی بودن جدی آن از تعلیقی است که مخاطب را پای ثانیه‌هایش نگه دارد. از شخصیت‌پردازی کاملا پیش پا افتاده‌ی آنتاگونیست‌ها (به جز یکی از آن‌ها) تا رابطه‌ی اطمینان‌بخش مایلز مورالز با دیگر اسپایدی‌ها، سبب می‌شوند که تماشای فیلم، تنها به خاطر محتوای فکرشده و جذاب آن، شوخی‌های لحظه‌ای و قابل لمسش و از همه مهم‌تر لذت‌بخش بودن همراهی با کاراکترهای اصلی به سبب تازگی جنس پرداخت آن‌ها و روابط‌شان با یکدیگر، در حد و اندازه‌ی لازم خواستنی باشد.

اما وقتی این‌ها را از فیلم بگیرید و به آن فکر کنید که در صورت ارتباط برقرار نکردن با معنی داستان که به عشق ما نسبت کمیک‌ها، انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و در کل تمام ابعاد سرگرمی‌های عامه بازمی‌گردد، شخص چه دلیلی برای دیدن Spider-Verse دارد، به در بسته خواهید خورد. چون فیلم نه تنها ابدا شما را نگران جان شخصیت‌هایش نمی‌کند و نه تنها تعلیق را مثلا با عنصر دیگری مانند تمرکز روی دوستی‌های شکننده‌ی اعضای گروه با هم بنا نمی‌سازد، بلکه در بسیاری از نقاط کلیدی مانند پایان‌بندی، نمی‌تواند قابل پیش‌بینی‌تر از چیزی که هست، به نظر بیاید. نتیجه هم چیزی نیست جز همین که مخصوصا در کشورهایی به جز آمریکا، قطعا تماشاگران قابل توجهی خواهند بود که بعد از رسیدن به میانه‌های قصه، بتوانند Spider-Verse را کنار بگذارند و میلی هم به ادامه دادن پروسه‌ی تماشای انیمیشن تا انتهای کار، نداشته باشند.

 

در آن طرف ماجرا ولی عناصر وابسته‌تر به سلیقه‌ای را در فیلم‌نامه‌ی اثر داریم که برخی افراد کاملا آن‌ها را درک می‌کنند و حتی به خاطرشان انیمیشن را فوق‌العاده‌تر از قبل می‌بینند و بعضی بینندگان هم با تمرکز روی آن‌ها، به Spider-Man: Into the Spider-Verse تهمت کلیشه‌ای بودن خواهند زد. مسئله این‌جا است که برنده‌ی جایزه اسکار بهترین انیمیشن سال، فیلمی درباره‌ی تک‌تک اشخاصی است که با عشق و علاقه و وقت گذاشتن، قصه‌هایی مثل آن را دنبال می‌کنند. آدم‌هایی که از کودکی‌شان داستان‌های بتمن و اسپایدرمن را شنیده‌اند و اگر با آن‌ها به اندازه‌ی کافی صمیمی باشید، متوجه می‌شوید که بودن در دنیای این کاراکترها، برای‌شان دست کمی از واقعیت روزمره ندارد. آدم‌هایی که همراه پیتر پارکر میان آسمان‌خراش‌های نیویورک تاب می‌خورند و همراه شوالیه‌ی تاریکی پا به تاریک‌ترین نقاط گاتهام می‌گذارند، در حالی که در تمام مدت، روی صندلی‌شان مشغول خواندن چند کامیک یا دنبال کردن دقایق فیلم‌ها یا انیمیشن‌های محبوب‌شان هستند. مایلز مورالز در این‌جا، نماینده‌ی تمام این آدم‌ها است. نماینده‌ی من، شما و هر کسی که طرفدار این شخصیت‌های خیالی هستیم و همین طرفداری، در زندگی، آرامش فکر و باورهای خودمان هم کمک‌مان می‌کند.

مورالز مثل هر مخاطب دیگری، اهل خواندن کامیک‌ها است. مثل هر مخاطب دیگری و برخلاف آدم‌های عادی، به مرگ اسپایدرمن، به جنگیدن او با دشمنانش و مواردی این‌چنین، از اعماق قلب اهمیت می‌دهد. او در اکثر دقایق فیلم، یکی از لباس‌هایی را می‌پوشد که طرفداران مرد عنکبوتی به تن می‌کنند و با همین لباس، خودشان را نزدیک به آن شخصیت می‌بینند. مایلز با همین لباس، نیمی از نبردهایش را پشت سر می‌گذارد. با لباسی که شبیه به همان پوشش‌هایی به نظر می‌رسد که در دنیای واقعی، طرفداران در رویدادهایی همچون کامیک-کان، به تن می‌کنند. به تن داشتن این لباس و پیروزی‌ها و شکست‌هایی که پسر نوجوان همراه با آن تجربه‌شان می‌کند، همه و همه در نهایت منجر به پوشیدن لباس واقعی یک ابرقهرمان توسط او می‌شوند. یعنی مایلز مورالز در ابتدا مثل ما یکی از طرفداران ابرقهرمانی دوست‌داشتنی است و در نهایت، تبدیل به ابرقهرمانی دوست‌داشتنی می‌شود.

چنین کانسپتی که البته بنا به تجربه‌های داستانی و درون‌ریزی‌های تماشاگر، می‌تواند حتی اشک او را هم بارها در طول فیلم جاری کند، در درست روایت شدن، خواه یا ناخواه شدیدا وابسته به آشنا بودن یا حتی به بیان واضح‌تر، کلیشه‌ای بودن خیلی از چیزهای حاضر درون دقایق اثر است. برای مثال، مایلز مورالز در این فیلم، باید همان پسر نوجوان مشکل‌دار با پدرش باشد که همه او را می‌شناسیم و در زندگی خودمان و صد فیلم دیگر هم دیده‌ایم. عده‌ای قطعا این‌دسته از جزئیات اثر را جزو نقاط ضعف آن می‌نویسند. به این حساب که فیلم تکراری است و از المان‌هایی تماما برداشت‌شده از آثار مشابه، برای شکل دادن به بسیاری از عناصر خود از جمله برخی موارد مرتبط با تعریف کاراکترها، استفاده می‌کند. غافل از آن که اگر مخاطبِ هدف Spider-Man: Into the Spider-Verse باشید، در همان لحظه‌ی ورق زدن کتاب‌های کامیک اسپایدرمن توسط مایلز مورالز که می‌خواهد با مطالعه‌ی آن‌ها متوجه وظایف جدید خود شود، همه‌ی هویت اثر را درک می‌کنید و به ستایش نویسندگانش که آن را از این زاویه، به عامه‌پسندترین حالت ممکن ساخته‌اند، می‌پردازید. چرا که مخاطبِ هدف بودن در دنیای Into the Spider-Verse، اهمیت فوق‌العاده زیادی دارد. تا این حد که پاسخ سوال «آیا یکی از عاشقان و طرفداران داستان‌های عامه‌پسند و مخصوصا ابرقهرمانی هستید یا خیر» از خودتان، عملا می‌تواند با پاسخ این پرسش که «آیا باید Spider-Verse را تماشا کنید؟»، یکی باشد.

کاری که باب پرسیکتی، پیتر رمزی و رودنی راتمن در مقام کارگردان‌های Spider-Man: Into the Spider-Verse به سرانجام رسانده‌اند، ریسک گسترده و لایق احترامی است که از قضا موفقیت‌آمیز هم شد و رسما با این فیلم، به شکلی که کسی تصورش را نمی‌کرد، یک دنیای سینمایی به خصوص را به وجود آورد. دستاورد بصری عملکرد آن‌ها و تیم‌شان، فقط به سبب القای حس دیدن صفحات گوناگون یک کتاب کامیک به مخاطبان فوق‌العاده نیست. بلکه مسبب این است که شما نتوانید Into the Spider-Verse را یک داستان که آن‌ها صرفا به سراغ این قالب گرافیکی برای تصویر کردن آن رفته‌اند، صدا بزنید.

به این معنی که Spider-Verse، به هیچ عنوان بی‌دلیل این تصویرسازی‌ها را انتخاب نمی‌کند و صرفا با تبدیل کردن سبک انیمیشنی خود به چیزی متفاوت، گامی به خصوص و سرگرم‌کننده برنمی‌دارد. این فیلم به آن علت از کارگردانی لایق توجهی سود می‌برد که از عناصر تصویری، کاملا در خدمت داستان و قصه‌گویی، استفاده کرده است. از متونی که روی صفحه نقش می‌بندند، تا تکه‌تکه شدن تصویر مقابل‌تان که جنسی دیده‌نشده از اکشن را به فیلم می‌آورند، همه و همه نشان از پیوستگی ساخته‌ی پیش روی‌تان دارند. صداگذاران فیلم همچون نیکولاس کیج، ماهرشالا علی، جیک جانسون، شیمیک مور و هیلی استاینفلد، انیماتورهای اثر، کارگردانان آن که مشخصا درک مثال‌زدنی و عمیقی از سبک روایتی داستان‌های مصور دارند، نویسندگانش که معنای تمرکز جسورانه بر روی حرف‌شان را می‌فهمند و حتی حاضر به فدا کردن برخی چیزها در راه جدید بودن و صحبت جدید داشتنِ محصول‌شان می‌شوند، همگی در خدمت یک هدف واحد گام زده‌اند. به همین خاطر، Spider-Verse نه دسته‌ای از نکات مثبت و منفی، که مجموعه‌ای کاملا پیچ‌وتاب‌خورده را تحویل‌تان می‌دهد که پیش از قدم برداشتن، میزان سختی کارتان در تعیین نقاط ضعف و قوتش را تا حد زیادی بالا می‌برد و بعد، در قدم اول سرگرم‌تان می‌کند، در قدم دوم به علایق‌تان به عنوان دوست‌دار این‌طور داستان‌ها احترام می‌گذارد و در قدم سوم، آن‌قدر شما را با همه‌چیزش خوب همراه خواهد کرد که هم اشکالاتش را تشخیص می‌دهید و هم جهانش را به عنوان یک دنیای سینمایی تازه از راه رسیده، می‌پذیرید. شجاعتی که از آن صحبت می‌کردم و احتمالا اصلی‌ترین دلیل رسیدن جایزه‌ی اسکار به این انیمیشن بوده است، همین‌جا خودش را نشان می‌دهد. لحظه‌ای که تماشاگران اصلی، علی‌رغم برخی کمبودهای Spider-Man: Into the Spider-Verse در ترسیم دورنمایی بلندتر از دقایقش، شروع به تفکر راجع به دنباله‌ها یا پیش‌درآمدهایش می‌کنند و این یعنی موفقیت در انجام کاری که چند کمپانی بزرگ با بودجه‌های چند صد میلیون دلاری و شخصیت‌هایی بسیار بسیار متعددتر و شناخته‌شده‌تر، در انجامش شکست خورده‌اند.

5/5 - (7 امتیاز)
خروج از نسخه موبایل