سه گوش

گفتگو با اهورا ایمان : موسیقی و ترانه گم شده است

گفتگو با اهورا ایمان : موسیقی و ترانه گم شده است

بنابر جدیدترین اخبار موسیقی ایران اهورا ایمان، ترانه‌سرا و خواننده، که موسیقی دستگاهی و ردیفی را نزد ایرج بسطامی آموخته، طی سال‌های فعالیتش با هنرمندانی چون بابک بیات، احسان خواجه امیری، محمد اصفهانی، حمیدرضا حامی، مجید اخشابی، ناصر عبداللهی، مانی رهنما، فریدون شهبازیان، رضا صادقی و همایون شجریان همکاری کرده و ترانه تیتراژ چند اثر سینمایی و تلویزیونی را سروده است. او که علاوه بر اجرای چند تک‌آهنگ، آلبوم «پروانه‌های پیراهنش» را روانه بازار کرده، در گفتگوی پیش‌رو به تشریح وضعیت فعلی ترانه و ترانه‌سرایی پرداخت.

 

قطعات آلبوم «پروانه‌های پیراهنش» بر اساس حال و هوای ترانه‌هایی که سالها پیش برای خوانندگان دیگر سروده بودم، تولید شده است. یعنی برای تولید آن، همان راهی را رفته‌ام که برای دیگر خوانندگان مدنظر داشتم. البته باید بگویم این اثر نسبت به آثار دیگر خوانندگان شاعرانه‌تر است؛ اما در نحوه ساخت و تولید قطعات آن وسواس بیشتری به خرج داده‌ام و طی آن روند، سختی‌هایی را نیز متحمل شده‌ام. به هرحال آلبوم «پروانه‌های پیراهنش» در عین آنکه قرار است مرا به عنوان یک خواننده معرفی کند باید مجموعه‌ای از آثار یک شاعر باشد، نه کسی که به وجه تجاری یا به اصطلاح بیزینسی خوانندگی فکر می‌کند. تلاش کرده‌ام حرمت و احترام شعر و ترانه را نگه دارم و از این لحاظ نیز بازخوردهای مثبتی از سوی مخاطبان دریافت کرده‌ام.

 

به هرحال خاستگاه من هنر کلاسیک است و آدمهای کلاسیک هنوز صفحه را به کاست و کاست را به سی‌دی و سی‌دی را به نسخه الکترونیکی ترجیح می‌دهند و من نیز بر همین اساس احساس می‌کردم که آلبومم باید نسخه فیزیکی داشته باشد؛ زیرا ماندگاری بیشتری دارد و ثبت اثر محسوب می‌شود و به نوعی مشخص کننده مسیر رفته است. در کل می‌توان گفت، ثبت و انتشار آلبوم، پله‌ای برای صاحب اثر است تا به وسیله آن قدم بر پله بعدی بگذارد، و اینکه قصد داشتم آلبوم «پروانه‌های پیراهنش» را به اجراها و کنسرت‌های آینده‌ام وصل کنم، زیرا تصورم این است که مخاطب پیگیر باید بداند قرار است چه رپرتواری بر روی چه مجموعه‌ای اجرا شود. در نهایت دوستان مسئول در حوزه هنری پیشنهاد دادند و من نیز پذیرفتم.

 

بله، حوزه هنری  بیشتر در زمینه تهیه و تولید موسیقی سنتی فعال بوده است. در آن مقطع که به حوزه هنری رفتم فضای خوبی بر آنجا حاکم بود و خوشبختانه همکاری خوبی صورت گرفت. از طرفی آقای عباس محمدی مدیر مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری که شاعری ارجمند و توانا است، فضای آلبوم را درک کرد و با توجه به شرایط امروز جامعه بر ضرورت تولید چنین آثاری واقف بود. به هرحال ایشان می‌دانستند در هجوم کیک و بیسی که امروز تمام موسیقی را فراگرفته به تولید آثاری نیاز داریم که از لحاظ کلامی و معنایی، مخاطب را به درنگ و تفکر وا دارد. درک و دریافت ایشان نسبت به اثر و لطفشان به من باعث شد که آلبومم را به ثمر برسانم و منتشر کنم.

 

مراحل تولید آلبوم حدودا هفت سال طول کشید و با وسواس زیاد و طی همکاری با بهترین نوازندگان و تنظیم‌کنندگان ایران به ثمر رسید.

 

واقعا در این زمینه پارتی‌بازی نکرده‌ام، اما خب به برخی از آثارم علائق شخصی داشتم. به طور مثال ترانه قطعه «بانو» بیست سال پیش سروده شده بود و آرزو داشتم روزی آن را بخوانم و منتشرش کنم.

 

این روند نامش خنیاگری است و اتفاق مبارکی است. اما شخصا به دلیل آنکه خواننده‌ مناسبی را نیافتم خواننده نشدم. در این میان دغدغه دیگری نیز وجود دارد که تا این لحظه آن را عنوان نکرده‌ام. موضوع این است که به دلیل عدم وجود قانون کپی رایت در کشور، ترانه‌سراها، شاعران و آهنگسازان، سهمی از اجراهای زنده و کنسرت‌ها ندارند. ترانه‌سرا حتی اگر در سال ده اثر با کیفیت نیز بنویسد که کار بسیاری سختی است، بازهم به لحاظ مالی در مضیقه خواهد بود و آن مبالغ و دستمزدها کفاف زندگی او را نخواهد داد، همین موضوع باعث می‌شود برخی ترانه‌سرایان پا به عرصه خوانندگی بگذارند.

 

سالها پیش به عنوان خواننده خدمت زنده‌یاد بابک بیات رفته بودم و از قضا ایشان مرا به عنوان شاعر انتخاب کردند که پس از آن روند ساخت آهنگ «دلم گرفت» به آهنگسازی ایشان با صدای حمید حامی شروع شد. این اثر آنقدر دیده شد و مورد توجه قرار گرفت که در میان آن همه ستاره، مجال آن را نیافتم تا در عرصه خوانندگی فعالیت کنم.

 

به این نتیجه رسیدم که صدا موهبتی همیشگی نیست،‌ یعنی ممکن است صدای هنرمند مثلأ تا پنجاه، شصت سالگی کیفیت لازم را داشته باشد، نه اینکه از بین برود، اما به هرحال پس از مدتی کارایی لازم را نخواهد داشت؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم به جای آنکه منتظر بنشینم و ترانه‌هایم را برای دیگر خوانندگان بنویسم و در زمان بیکاری و فراغت به خوانندگی بپردازم، زودتر فعالیت در این عرصه را آغاز کنم. به همین دلیل چند سالی کمتر سفارش‌ دوستان خواننده‌ام را پذیرفتم و سعی کردم برای خودم نیز چند اثر بنویسم و آنها را تولید کنم. حال پس از انتشار آلبوم زمان مناسب و فراغتی دارم تا همزمان با تولید اثر برای دوستان خواننده نیز آثاری را تولید کنم.

 

زمانی را به موسیقی اختصاص داده بودم و کار خوانندگی را با همشهری بلند آوازه‌ام ایرج بسطامی را آغاز کرده بودم، که این شاگردی کم و بیش را موهبت می‌دانم. طی آن دوران با خودم گفتم به تجربه می‌پردازم و اگر آن تجربیات نتیجه قابل قبولی داشت ادامه می‌دهم و در غیر اینصورت به سراغ باقی تجربیاتم خواهم رفت. حال شاید از این به بعد موسیقی قسمت مهمی از این تجربه‌گرایی به حساب آید و بخش زیادی از زمانم صرف شاخه‌های مختلف آن شود.

 

به نظرم وجه دراماتیک هنر پس از کشف از سوی هنرمند، به کمک او خواهد آمد. یعنی زمانی که هنرمند متوجه مقوله درام در داستان، موسیقی،‌ فیلمنامه بشود و آنها را بشناسد و کشف کند، طی آن کشف و شهودها به نوعی هم حسی خواهد رسید که در کار او موثر است؛ زیرا به هرحال این قالب‌ها ظاهرأ به یکدیگر ربط ندارند، اما در واقع به هم مربوط هستند. مگر می‌شود ترانه با سینما نسبتی نداشته باشد؟ مگر می‌شود موسیقی با ادبیات نسبتی نداشته باشد؟ همه مقولات زنجیروار به یکدیگر متصل هستند.

 

زمانی که در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت می‌کنید، مهمترین مقوله‌ای که به لحاظ فنی و تکنیکی در ذهن شما ثبت می‌شود وزن و ریتم است. این اتفاق در همه گونه‌های موسیقی و در دیگر عرصه‌های هنری رخ نمی‌دهد، اما در موسیقی سنتی شما می‌توانید این مولفه مهم را با گوشت و پوستتان حس کنید و گریزی از آن ندارید و موزون می‌نگرید. این موزون نگریستن در قاب‌بندی‌های مختلف هنری زمانی به کمک شما می‌آید که انتظارش را ندارید؛ لذا از این نظر آدم خوش‌شانسی بوده‌ام که شروع فعالیتم با موسیقی ردیفی بوده است. البته شهر من بم، زادگاه خوانندگان ردیفی فوق‌العاده‌ای است و گویا این مقوله سینه به سینه به ما رسیده است.

 

آنچه که امروزه به عنوان موسیقی شناخته می‌شود همه موسیقی نیست. بخشی از موسیقی کلام توسط موسیقی‌دانان نادیده گرفته می‌شود و به نظر من برداشت موسیقی‌دانان از کلام موسیقایی کامل و دقیق درست نیست. یعنی به همان اندازه که ترانه‌سرایان ما شناخت موسیقایی زیادی ندارند به همان اندازه موسیقی‌دانان و آهنگسازان ما نیز شناخت کاملی از ادبیات و مقوله ادبی ترانه ندارند. به عبارت دیگر، آنقدر که در زمینه موسیقی شعر دچار کاستی هستیم (نه آن چیزی که لزومأ برای یک آهنگساز به عنوان پایه ریتم مهم است، منظورم آن چیزی است که به کلام و کلمه در هویت متن و ادبیات اعتبار می‌دهد) و به همان اندازه که ترانه‌سرایان شناختشان از موسیقی به برخی توضیحات و تئوری‌ها منحصر شده، موسیقی‌دانان ما نیز به همان اندازه از موسیقی ِ ادبیات بی‌اطلاع هستند. به هرحال شعر و ترانه یک هنر منفرد و جدا بافته نیست و شاعران و ترانه‌سرایان ما باید به این درک برسند. موسیقی‌دانان ما باید متوجه این موضوع بشوند که موسیقی ِ واژه، صرفأ موسیقی وزنی نیست؛ هرچند اخیرا این مقوله به موسیقی عروضی منحصر شده است. مثلأ اگر موزیسینی می‌گوید وزن فلان شعر مفاعیلن، مفاعیلن مفاعیل است با خودمان می‌گوییم چه شگفت‌انگیز است که یک موسیقی‌دان تا این حد اطلاعات دارد. در این بخش‌ها بسیار عقب هستیم و هردو طرف باید بر رفع کاستی‌های موجود تلاش کنند. زیرا در این زمینه توازنی برقرار نیست و به همین دلیل است که جنبه موسیقایی کلام ادبی یا ترانه ما بسیار ضعیف است. شاید اغلب ترانه‌های ما به طور کلی از لحاظ محتوایی و تکنیکی قوی باشند و شگفتی‌های ادبی زیادی داشته باشد؛ اما به طور معمول بار موسیقیایی ندارند که البته برعکس این مورد نیز وجود دارد. به همان اندازه ممکن است یک اثر موسیقایی که از  لحاظ تکنیکی قوی است در پیوند با ادبیات موفق نباشد و دلیلش این است که موسیقی‌دان مربوطه از موسیقی واژگان اطلاع چندانی ندارد.

 

باید بگویم تبعات زیان‌بار و آسیب‌های آن بیست سالی که کشور فاقد موسیقی بوده، هنوز احساس می‌شود. پس از انقلاب تعداد زیادی از آهنگسازان و به نوعی تمام ترانه‌سرایان خوب کوچ کرده‌اند و این مهاجرت‌ها به گسستی منجر شد که مهمترین وجه و نمود‌ آن در ادبیات ترانه امروز ما، نشناختن ساختار و ضعف تألیف است. به هرحال بزرگان عرصه ترانه که می‌توانستند در پیشبرد این روند موثر باشند حضور ندارند و ما نیز تحت تاثیر رسانه‌ها مدام عبارت «موسیقی لس‌آنجلسی» را می‌شنویم و همه اینها در عدم پیشرفت کیفی ترانه موثر است. به طور مثال «بگو ای یار بگو/ ای وفادار بگو» سروده اردلان سرفراز موسیقی لس‌آنجلسی نیست! مگر طی بیست سال اخیر چند اثر با این عیار سروده شده؟ یا اینکه چند اثر در حد و اندازه ترانه «کجای این جنگل شب پنهون می‌شی خورشیدکم» نوشته آقای ایرج جنتی‌عطایی نوشته شده است؟ یا چند ملودی خوب در حد و اندازه ملودی‌های فرید زلاند خلق کرده‌ایم؟ این خلل‌ها باعث می‌شود به همان اندازه که در ترانه‌سرایی ضعف داریم در موسیقی نیز دچار کاستی باشیم، و اینگونه است که موسیقی ما وجهی تجاری پیدا می‌کند و تهیه‌کنندگان نیز از اینکه به دوربین زل بزنند و بگویند صرفا با موسیقی پول در می‌آورند، ابایی ندارند.

با توجه به تمام این اتفاق‌ها، نظرم این است که بسیاری از ترانه‌سرایان خوب ما حتی پایه و اصول ادبیات آهنگین را نمی‌شناسند و نمی‌دانند که کلام برای آمیزش با موسیقی خلق شده است. این کاستی‌ها می‌توانستند وجود نداشته باشند. اگر اینگونه بود به جایی نمی‌رسیدیم که ترانه‌سرایان با پشت پا زدن به وزن، موسیقی و قافیه و حتی نادیده گرفتن اصول ابتدایی به سرودن ترانه بپردازند. برخی از این ترانه‌سریان می‌گویند چون مولانا گاه قواعد و اصول را کنار می‌گذاشته، پس ما هم مجازیم چنین رویه‌ای را پیش بگیریم! یا اینکه چون فلان خواننده مطرح آنطرف آبی ترانه مرا خوانده، پس من نیز می‌توانم تابع اصول نباشم. این اتفاق‌ها زمانی می‌افتد که عرصه از شیرمردان و شیرزنان موسیقی ترانه تهی شود و الآن در چنین شرایطی هستیم. بدتر اینکه در این میان چند جوان رویه آن افراد را پی می‌گیرند و گمانشان این است که روال درستی را پیش گرفته‌اند و نتیجه همین می‌شود که می‌بینید. با این تفاسیر قاطعانه می‌گویم که هیچ پیشرفتی در عرصه ترانه نداشته‌ایم و اگر اثر قابل قبولی نیز عرضه شده، دنباله‌رو ترانه‌های دهه پنجاه بوده است.

 

متاسفانه جامعه دانشگاهی ما شناختی از ترانه ندارد و در نتیجه منتقدی در این زمینه نداریم و نمی‌توانیم سطح کیفی آثار را به صورت علمی و آکادمیک بررسی کنیم. در حال حاضر ملاک تشخیص کیفی ویترین ترانه است؛ در صورتی‌که ویترین ترانه امروز تمام دارایی ما نیست و تنها درصدی از آن است. در حال حاضر ویترین ترانه ما در دست ترانه‌سرایان خوب ما نیست و آنهایی که ادبیات را می‌شناسند در این میان سهمی ندارند. می‌توان گفت ویترین امروز ترانه ما در دست تاجران ترانه است. اگر ترانه‌سرای ما ادبیات و موسیقی را بشناسد، تلفن را بر نمی‌دارد و با خوانندگان تماس نمی‌گیرد و به آنها پیشنهاد همکاری نمی‌دهد و طی این روند به یک دلال و در نهایت بساز بفروش ترانه تبدیل نمی‌شود و آثارش را با ارقام پایین نمی‌فروشد. ترانه‌سرای ما به فلان خواننده می‌گوید چرا می‌خواهید از جنتی‌عطایی ترانه گران بخرید. ما همان ترانه را با رقم ارزان برای شما می‌سراییم. من هیچگاه چنین کاری نکرده‌ام و نمی‌کنم، البته خوانندگان نیز با توجه به شناختی که از من دارند چنین توقعی ندارند.

 

با خوانندگان خارج از کشور همکاری‌های زیادی نداشته‌ام و آن چند همکاری نیز به واسطه زنده‌یاد بابک بیات صورت گرفته است. زمانی که آقای اردلان سرفراز به عنوان پیر و قلندر ترانه از اثر من به عنوان یکی از بهترین ترانه‌های در سال‌های اخیر یاد می‌کند و نگاه مرا شاعرانه و درست می‌خواند، برایم بسیار لذت‌بخش است و معنی‌اش این است که به عنوان شاگرد کارم را انجام داده‌ام. اما به طور کلی یکی از دلایلی که باعث می‌شود با خوانندگان خارج از کشور همکاری نکنم همان اتفاق‌هایی است که گفتم. به هرحال زمانی که برخی از آن خوانندگان ترانه دویست‌هزارتومانی می‌خوانند نمی‌توانند به ارقام بالاتر فکر کنند.

 

شاید قیمت و ارقام از لحاظ تجاری مهم باشند؛ اما برای تاریخ خیلی اهمیتی ندارد. در آینده از آثاری یاد خواهد شد که ادبیات، موسیقی و فرهنگ ایرانی را پاس داشته‌اند، آنهم در مقطعی که از هر لحاظ مورد هجوم قرار گرفته‌ایم. تاریخ داور قاطع و بی‌رحمی است و امیدوارم با همکاری رسانه‌ها کمک کنیم مخاطبان آثار خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهند تا چراغ موسیقی خاموش نشود. روزگار بدی خواهد شد اگر ایرانیان موسیقی را صرفا از لحاظ تجاری مورد توجه قرار دهند.

 

در حال حاضر چند قطعه تولید کرده‌ام  و شاید کمی انتشار تک‌آهنگ‌هایم را منظم‌تر کنم و اگر تعدادشان به اندازه کافی برسد، آنها را در قالب آلبوم منتشر خواهم کرد. منبع: خبرگزاری ایلنا/

امتیاز دهید
خروج از نسخه موبایل